انار
راه گم کرده و بیراهه به راهت زده ام
میدوم سوی تو انگار که دیرم شده است
گیج و دیوانه و زنجیری و سرمست شوم
دکمه دکمه تن خود را به تو سوزن بزنم
تو عروسم شوی و یک شبه داماد شوم
سوژه ی بکر سرآغاز غزلبازی من
ای اوستای من ای آیت انجیلی من
دو سه تا پله تو از عشق فرا تر زده ای
ای فدایت همه ی ایل و تبار و نسبم
لب ترک خورده اناری ست کمی سرخ و ملس
این چه شوری ست که در دور قمر می بینم
رقص گیسوی به هم ریخته و دلبری ات
با تن خسته ی خود روی تنم پل بزنی
غنچه ی خشک لبم را تو فقط آب دهی
ای فدایت همه ی ایل و تبار و نسبم
فکر خود را به خدا از سرم انداخته ام
گر بخاهی که از این عشق بکاهی بروی
راه گم کرده و بیراهه به راهت زده ام
"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند"
عمران میری
[ بازدید : 557 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]