دیدار عشقم چهارشنبه سوری
امروز از صب فقط کار میکردم عشقمم تو تهران بود
طفلی تنهاموند همینجا ازت معذرت میخوام ازت نفسکم
ک تنهاموندی امروز عصرعمواینا اومدن زوود برا عشقم
شمع درست کردم اول جا فیتیله هاش خراب شد
دومین بارم ب زور درست کردم گذاشتمش توجعبه
اونم کم مونده بود برسه تبریز همین ک رسید با دوستش
اومد محله باباهم با مادم در بود نمیرف وقتیم رف
یکی یکی همسایه ها میودن دیگه اخرش نشد ک بدم دستش
مجبور شدم بذارم یکم اونورتر دوستش اومد برداشت
فداش شم از راه رسیده خسته و کوفته موهاش ب هم ریخته
چقد ناز بود خدا عاشقشم.........
بعد زن عمواومد گف بسه بیاید
رفتیم خونه باعشقم یکم حرفیدیم اونم رف خونه
ب نظرم الان خوابه فداش شم خستس
نفسی دوستت دارم
[ بازدید : 490 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]